آزاده چشمه سنگی | شهرآرانیوز؛ مادر، بی تابانه اشک میریخت و سید مجتبی صبورانه تسلی میداد: «من اگر میخواستم با محمدرضا سازش کنم حالا اینجا نبودم. ولی مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است. صبور باش مادر.» همسرش بی آنکه بداند این آخرین ملاقات آنها در زندان است، بریده روزنامهای را که در درستش مچاله و پنهان کرده بود به سید نشان داد. در خبر نوشته بود تعدادی از علما و فقهای مصر تحت عنوان اخوان المسلمین عازم ایران شده اند برای نجات نواب صفوی. میخواست با این خبر به او قوت قلب بدهد. اما نمیدانست آخرین دادگاه نمایشی حکومت، چشم بسته حکم اعدام را بریده است و درخواست تجدید نظر هم راه به جایی نخواهد برد. این بار دیگر حمایت مردم و کفالت هیچ بازرگانی، بندهای زندان را از پای سیدمجتبی و یارانش باز نخواهد کرد. بار قبل برمی گشت به دستگیری آنها پس از جریان ترور نافرجام احمد کسروی.
آن روزها، سیدمجتبی نجف بود. کتابهای کسروی که به دستش رسید، اهانت آشکار محتوای آن علیه شیعه بالأخص امام رضا (ع) را تاب نیاورد و همانجا حکم ارتداد او را از علامه امینی و آیت ا... حسینی قمی و چندین عالم دیگر گرفت و به نیت خشکاندن تفکرات ضداسلام، درس و بحث را در حوزه علمیه نجف رها کرد، آمد ایران. وقت برگشت، علامه امینی به نواب گفته بود: «برگرد نجف، درس بخوان، مرجع شو. تضمین میکنم شخصیت برجستهای میشوی.»، اما نواب گفته بود: «اسلام فیلسوف و متفکر زیاد دارد، اما کسی که یقه حاکمان نالایق را بگیرد، ندارد.» وقتی رسید تهران، شروع کرد به سخنرانیهای عمومی علیه کسروی. چندباری هم حضوری با او حرف زد. از او خواست دست از اشاعه تفکرات ضداسلامی اش بردارد. اما هربار با تهدید از سمت کسروی، بیش از پیش یقین کرد از راه گفتگو به نتیجه نمیرسد و حذف فیزیکی، آخرین چاره باقی مانده است.
چهارصدتومان، وجه نقد اهدایی محمدحسن طالقانی را صرف خرید یک اسلحه کلت کمری کرد، اما ترور نافرجام احمد کسروی، نواب و یارانش را به طراحی مجدد ترور واداشت که سرانجام از سوی دیگر اعضای جمعیت فدائیان اسلام به نتیجه رسید. نواب، بعد از ترور کسروی آزاد شد و دوره افتاد به شناسایی و جذب افرادی که جان خود را در برابر حفظ دین ناچیز میدیدند. او به خوبی میدانست قدم در چنین مسیری، هزینهای گزاف به قدر جان افراد دارد. رهبر معظم انقلاب، در مرور خاطرات خود درباره نواب صفوی میگویند: «آن کسی که در دوره جوانی، روی من خیلی اثرگذاشت، در درجه اول مرحوم نواب صفوی بود. آن زمانی که ایشان به مشهد آمد من پانزده سالم بود و به شدت تحت تأثیر شخصیت او قرار گرفتم. بعد هم که از مشهد رفت به فاصله چند ماه بعد، با وضع خیلی بدی شهیدش کردند. این هم تأثیر او را در ما عمیق کرد... اولین آتش را در دل ما، نواب روشن کرد.»
شاید اولین آتش در دل نواب نیز، از همان دوران دبیرستان روشن شده بود که در مدرسه صنعتی آلمانیها علیه حکومت وقت اعتراض میکرد و بعد از آن به آبادان رفت و در شرکت نفت استخدام شد، اما عطای آن را به لقایش بخشید و در اعتراض به اهانت یک کارگر انگلیسی، از شرکت نفت بیرون آمد و راهی نجف شد. بعد هم به ایران برگشت و گروه فدائیان اسلام را تأسیس و رهبری کرد. احمد کسروی، عبدالحسین هژیر و علی رزم آرا نخستین اعدامیهای فدائیان بودند. راهی که با هدف اعتلای آرمانهای اسلام و مراقبت از ارزشهای دینی علیه حکومت ضد تشیع پهلوی تشکیل شده بود و در کارنامه خود به واسطه ترور رزم آرا که برای ملی شدن صنعت نفت سنگ اندازی میکرد، تأثیر در خور توجهی در ملی شدن صنعت نفت داشت. در نهایت سال ۱۳۳۴ تیرباران شهید نواب صفوی و یارانش از سوی رژیم پهلوی در تاریخ ماندگار شد و ۲۷ دی هر سال در سالنمای رسمی ایران از فداکاری فدائیان اسلام ازجمله شهید نواب صفوی، طهماسبی، برادران واحدی و ذوالقدر یاد میشود.